روستای قره چی سفلی

میدانم روزی با تنی خسته وخیس، سوار بر قطرات درشت باران

بر ناودانهای قلبم فرود می آیی

و من در انبوه مژگانم میزبانت خواهم بود

و در آن لحظه چشمانم را برای همیشه میبندم

تا دیگر دوریت را حس نکنم

روزهایی که با چند خاطره تلخ و شیرین به سر رسید و

تنها یادگاراز آن روزها یک قلب شکسته بر جا ماند.

روزهای شیرین عاشقی گذشت و امروز من تنهای تنهایم گذشت

و اینک دلم هوای تو را کرده است....

دلم تنگ است برای آن لحظه های شیرین با هم بودنمان!

دلم برای گرفتن آن دستان مهربانت تنگ شده است....

کاش دوباره آن روزهای شیرین عاشقی مان تکرار می شد کاش دوباره

می توانستم آن صدایی که شب و روز به من آرامش می داد را بشنوم....

دلم برای آن خنده های قشنگت تنگ شده است

بـــــــــــــــــــــــــرگـــــــــــــــــــــرد


نوشته شده در چهارشنبه 89/10/22ساعت 1:49 عصر توسط مهدی جعفری نظرات ( ) |


Design By : Pichak